چشمهایت،می کشانم در دل چشمانم اما....

دستهایت را به دار مسلخ دستانم اما.....

در کنار کولیان بینوای شب نشینم

تا بگویم عابدی از معبد شیطانم اما....

تار و پود ناز مو یت ،می شمارم بوسه بوسه

در بغل گیرم خدایم را،ترا،ایمانم ،اما....

از تو می نوشم چنان پیوسته تا خونت بجوشد

دانه ء سرخ اناری در پس دندانم اما....

یک ظرافت از تبار شاه پریان داری و من

دزد بی پروای پرواز پری رویانم اما....

جای من باشم اگر من،چشمفرش از کوچه سازم

تاگذاری پا به روی معبر چشمانم اما.....

+ نوشته شده در  جمعه یازدهم آذر ۱۳۹۰ساعت 2:23  توسط امیررضا تژدان  |