باناز برچشمم فرودآ؛ مهربانم!
ناز قدم هایت به چشمم می نشانم
پای تراهرچند برچشمم نهادم؛
این بارتاژرفای جانم می کشانم
ازمن گریزانی چرا؟ دار وندارم!
آن عاشق خانه خرابت؛... من همانم
فریاداز این زخم زبان ها و ملامت
دیگر ملول از دست هر چشم و زبانم
آخر مرا یک کلبه ای، ویرانه ای  هست
اما نمی آیی چرا ؟دردت به جانم
امشب میان پنجره چشمم به سویت
شاید که مهتابی تراود آسمانم
دیگرپریشانم نکن؛ باسرنگردان
با من چرا این گونه ای؟ روح و روانم!
من خسته ام، چشم انتظارم، بی قرارم
تاکی برایت منتظر،اینجابمانم
دلخسته ای تا شب به دنبالت دویده ست
یک گوشه چشمی مرحمت کن؛ ناتوانم
دیگر" فرج" خواندن به حالم کارگرنیست
شاید کمی" امن یجیب" امشب بخوانم
 
شاعر؛ امیررضا تژدان
 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 1:49  توسط امیررضا تژدان  | 
باناز برچشمم فرودآ؛ مهربانم!
ناز قدم هایت به چشمم می نشانم
پای تراهرچند برچشمم نهادم؛
این بارتاژرفای جانم می کشانم
ازمن گریزانی چرا؟ دار وندارم!
آن عاشق خانه خرابت؛... من همانم
فریاداز این زخم زبان ها و ملامت
دیگر ملول از دست هر چشم و زبانم
آخر مرا یک کلبه ای، ویرانه ای  هست
اما نمی آیی چرا ؟دردت به جانم
امشب میان پنجره چشمم به سویت
شاید که مهتابی تراود آسمانم
دیگرپریشانم نکن؛ باسرنگردان
با من چرا این گونه ای؟ روح و روانم!
من خسته ام، چشم انتظارم، بی قرارم
تاکی برایت منتظر،اینجابمانم
دلخسته ای تا شب به دنبالت دویده ست
یک گوشه چشمی مرحمت کن؛ ناتوانم
دیگر" فرج" خواندن به حالم کارگرنیست
شاید کمی" امن یجیب" امشب بخوانم
 
شاعر؛ امیررضا تژدان
 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 1:49  توسط امیررضا تژدان  |