|
تویی تنها غم و دردم که آن را دوست می دارم
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم مهر ۱۴۰۴ساعت 20:47  توسط امیررضا تژدان
|
چایی همان چاییست که ساعتی پیش، کنار تو بود. اما حالا... چای سرد شده و تو نیز
+ نوشته شده در شنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 8:17  توسط امیررضا تژدان
|
نخستین؛ کنم یاد پروردگار که داريم از او بخشش بی شمار دوم؛ بر تو ده ها درود و سرور دلت شاد چون غنچه در نو بهار
+ نوشته شده در دوشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 9:57  توسط امیررضا تژدان
|
تو همان هستي كه روزي من برايت مي شكفتم آشكارا در دلم بودي اگرچه مي نهفتم هم برايم لحظه بودي هم نداي جاوداني خاطراتم، داستانم، قصه اي بودي كه گفتم
+ نوشته شده در دوشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 9:19  توسط امیررضا تژدان
|
تو در خشم بودي و من بي خبر پلنگينه بر من شدي حمله ور چنان درس سختی به من دادهاي كه نگذارمت تا ابد سر به سر
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۴ساعت 8:3  توسط امیررضا تژدان
|
هرگز نيازم نيستي، اما نباشي لَنگتم از من گريزاني چرا، آخر مگر در جنگتم؟ پنهان شدي از من ولي جانم! مگر سربارتم؟ يك گوشه چشمي مرحمت؛ بي معرفت! دلتنگتم
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 10:39  توسط امیررضا تژدان
|
طوفان اگر که شاخ و برگی نمی زند
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 6:27  توسط امیررضا تژدان
|
نمی، هم آسمان تو، به من هرگز نمی بارد
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 6:18  توسط امیررضا تژدان
|
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 4:54  توسط امیررضا تژدان
|
جابجا کردی تمام مرزهای عشق را کیستی یا چیستی چیزی نمی دانم ولی ناشناسی آشنا از سرزمینی دوردست
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم اسفند ۱۴۰۳ساعت 4:57  توسط امیررضا تژدان
|
|