! شعری بخوان که لهجه ی شعرت قشنگ بود
اما دلت میانه ی خواندن چه تنگ بود!
ناز تو درزمین نگاهم نشسته است
با آنکه چشم های تو با من به جنگ بود
باطرزساده ترا به دامم کشانده ام
فهمیده ام ولی که شکارم نهنگ بود
آهو، خیال کرده بودمت اما نگو...
آنچه مرا زمین زده چنگ پلنگ بود
زخمی شده دلم به نگاهت؛ گمان کنم
چشم تونازنین! مسلح به چنگ بود
رنجاندیم که رهایت کنم وپایم رفت
اما دلم برای گذشتن چه لنگ بود
   تژدان
+ نوشته شده در  پنجشنبه هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 1:34  توسط امیررضا تژدان  | 
              
لیلا خدا نگهدار آن روزها سرآمد
مجنون نخواهدآمد کارش به آخر آمد
دیروز غرق لیلا امروز با زلیخا
فردا به دام شیرین یا طور دیگر آمد
درآسمان مجنون هر لحظه یک طلوع است
هر لحظه یک ستاره ازهرطرف برآمد
قرن پسامدرنیسم شهرفرنگ عشق است
درهر نگاه مجنون یک عشق برترآمد
تاوان هر نگاهش یک دلبر جدید است
پنهان چه سازم از تو، امشب سه دلبرآمد!!
بیچاره وقت مجنون پر شد اگر نپیداست
حالا خدا چه دیدی چیزی نگو گرآمد
            ‌‌امیرضا تژدان     
+ نوشته شده در  چهارشنبه ششم دی ۱۳۹۶ساعت 2:45  توسط امیررضا تژدان  |