وطن محتاج دست توست، بیا این درد درمان کن
بیا فکری به حال کهنه زخم قلب ایران کن
تن بیمار ایران خسته از جور زمان مانده
اثرها از سُم تاتار و سّم تازیان مانده
بیا اما بدان تنها نمی مانی در این میدان
همه تا پای جان هستیم و پابندیم با ایمان
چنین اوضاع و احوالی، چنان دیگر نمی ماند
شب شوم و سیاه این بار تا آخر نمی ماند
همه شور وطن داریم و از یک آرمان ،اکنون
به هر کیش و زبان، دلداده ی ایرانمان، اکنون
قسم بر شانه ی رستم، قسم بر پنجه ی آرش
که ما فرزند ایرانیم و می مانیم پاکارش
پر سیمرغ، فردایی رها از دام خواهد شد
به سر، رنگین کمان و سایه ی هر بام خواهد شد
چنان چتری شود ایران که بامش آسمان باشد
بتابد مهر و خورشیدش، نگین یک جهان باشد

شاعر: امیررضا تژدان ۳۰/ ۰۳ / ۴۰۳

+ نوشته شده در  چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳ساعت 12:8  توسط امیررضا تژدان  |