|
دوباره دست تقدیر و عنان غارت انسان نشان از روز سختی دارد و بیداد یک عصیان نشان از بازی تقدیر و تیر و چاچی و صیاد نشان از تازیان وحشی و دندان تیز و حاد تو گویی آبروی سرنوشت از ریشه می لنگد که با بیچاره آهویی چنین بی رحم می جنگد نه سنگی را پناه او نه خاری و نه خاشا کی نه مهری از زمین پیدا نه دست رحم افلاکی دمادم عرصه بر آهوی مادر تنگ تر می شد امید دیدن فرزند او را بی اثر می شد نگاه نا امیدی کرد و اشک چشم او یخ زد چرا کس درد این بیچاره آهو را نمی فهمد؟! *************** ولیکن ناگهان گویی مشامش تازه تر می شد تو گویی دست غیبی بر سرش اورا خبر می شد نگاهی کرد آنسوتر امیری بود با هیبت فرشته خم شده در حضرت آن هیبت و شوکت شکوفا منظری از خلقت زیبای هستی داشت نگاهی مهربان مانند چشم پاک مستی داشت پناهی بهتر از او بی پناهان را کجا باشد ؟ امیدی بهتر از او نا امیدان را خطا با شد **************** خداوندا قضایت قا مت تقد یر را خم کرد خداوندا امام تو درخشان روی آدم کرد دل آهوی مادر شاد شد برگش جوانتر شد پناهنده به دامان امام مهرپرور شد به آرامی در آسایش به دامان امان می رفت کمان تیر ش خطا می زد اگرسویش نشان می رفت به دست مهر خود آهوی صحرارا نوازش کرد وآهو اشک شوقش رابه دست مهر او پرورد **************** به حرم شوکتش صیاد هم خاک ادب بوسید سلامی داد وگفت ای بهترین صورتگر توحید! الا ای برترین مرد خدا ای مأمن موجود پناه آورده آهویی که صید و قسمت من بود امام عاشقان فرمود آری این زبان بسته به تقدیرش وفادار است و هرگز عهد نشکسته ولیکن مادر است و ترس جانکاهی برای او که بی مادر چه آید برسر دلبند های او ضمانت می کنم او را که فرجامی به دست آرد که آرد بچه آهورا به من خواهد که بسپا رد چو آهو رفت بعد از اندکی با بچه اش برگشت حقیقت در کلام تابناک اختر هویدا گشت ***************** شگفتی نیست گر آهو پناه از دامنش جوید شگفت ازهرکه انسان است و مدحش را نمی گوید
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 1:10  توسط امیررضا تژدان
|
|