پرنده، ناز مهاجر! سلامتی، به کجا؟
خبر نکردی و رفتی، بدی چه دیده ای از ما؟
غروب تلخ غریبی، پر از بهانه ی رفتن
نپرس حال مرا هم؛ برو تو شاد و رها
برو که عذر و بهانه، زیاد لازم نیست
نگاه و اشک تو، تسکین نمی دهد که مرا
اگرچه سردی پائیز ما کمی سخت است
ولی همیشه نمی ماند این هوا سرما
هوا نشانه ی یک توده ابر باران زاست
دوباره چشم من و خیس شانه های ترا
برو که دل دل و دلواپسی ثمر که نداشت
برو عزیز قشنگم، سپردمت به خدا
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۷ساعت 6:11  توسط امیررضا تژدان
|