ازمن و حال نپرسید؛ نه حالم عالیست

من که دربین شما هستم و جایم خالیست!

حال من حاوی دردیست که بد حالم کرد

ازبدحادثه این بار بد احوالم کرد

زخم امروز من آن زخم قدیمی است که بود

برسرم سایه ی بازاست که چنگال گشود

زخم من بر تن من نیست به جسم وطن است

درد من درد من و تو؛ نه فقط درد من است

غصه ام قصه ی شهریست که سنگستان شد

و از این درد نهان حال دلم ویران شد

من پناهنده به صبرم و نه سرگشته ی باد

در پی وعده ی عشقم نه سکوت از بیداد

روبروی من و تو پیکری از تاریکی است

پی این دیو نگردید؛ همین نزدیکیست

در نبردش همه سو یکه و تنها شده ام

ناگزیر ازدل طوفانی دریا شده ام

چنگ در چنگ قوی پنجه ی این امواجم

و به دستان تو و همت تو محتاجم

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۱ساعت 16:20  توسط امیررضا تژدان  |