وطن محتاج دست توست، بیا این درد درمان کن
بیا فکری به حال کهنه زخم قلب ایران کن
تن بیمار ایران خسته از جور زمان مانده
اثرها از سُم تاتار و سّم تازیان مانده
بیا اما بدان تنها نمی مانی در این میدان
همه تا پای جان هستیم و پابندیم با ایمان
چنین اوضاع و احوالی، چنان دیگر نمی ماند
شب شوم و سیاه این بار تا آخر نمی ماند
همه شور وطن داریم و از یک آرمان ،اکنون
به هر کیش و زبان، دلداده ی ایرانمان، اکنون
قسم بر شانه ی رستم، قسم بر پنجه ی آرش
که ما فرزند ایرانیم و می مانیم پاکارش
پر سیمرغ، فردایی رها از دام خواهد شد
به سر، رنگین کمان و سایه ی هر بام خواهد شد
چنان چتری شود ایران که بامش آسمان باشد
بتابد مهر و خورشیدش، نگین یک جهان باشد

شاعر: امیررضا تژدان ۳۰/ ۰۳ / ۴۰۳

+ نوشته شده در  چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳ساعت 12:8  توسط امیررضا تژدان  | 

چه قشنگ است که وبلاگ مرا می خوانی

پا به چشمم بگذار؛ ای که جهان و جانی

... ناز من! عشق منی؛ عالم و آدم به فدات

لنگه ات نیست؛ اگر چه تو خودت می دانی

+ نوشته شده در  جمعه پنجم خرداد ۱۴۰۲ساعت 8:31  توسط امیررضا تژدان  | 

از راه چشمم آمدی، تا در دلم بسپارمَت

لیلای شیرینم شدی تا روی سر بگذارمَت

دیگر نرو از خواب من، حالا که رویایم شدی

تنها امیدم این شده: "احساس این که دارمَت".

+ نوشته شده در  شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 11:33  توسط امیررضا تژدان  | 

من تو را با عصمتی کودک مئابانه
با لبی شیرین شده از بوی شیر مادرانه
دوست دارم...
یک شبی مهمان خواهش های چشم پر زاشکم شو
ساعتی بی داوری کن
لحظه ای خوش باوری کن
تا بفهمی
دوستت دارم...
امشبی را
باش تا صبحی بر آید
آسمان رویی گشاید
بعد از آن پرکش به هر جایی که خواهی ...
بعد از این اما بیا و باورم کن

دوست دارم هر زمان که یادم افتادی ...

هر کجا و هر زمانی
بی چرا و چون بدانی:
دوستت دارم...

+ نوشته شده در  جمعه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۲ساعت 21:35  توسط امیررضا تژدان  | 


هم نفس!، من شهید این دردم
زخم، دیگر تو بر دلم نگذار
من نفس را حرام خود کردم
بغض، دیگر به نای من نفشار

آه، ایران من، بگو آخر
این کدامین غم پریشانیست
وای هرگز نداشتم باور
اینچنین سهم تو، که ویرانیست!!

بر سرِ ما عذاب می بارد
باز پی در پی و به استمرار
دست از ما که برنمی دارد
رنج؛ حتی میانه ی آوار

من به امید تو همین جایم
تا که زخم ترا کنم درمان
گرچه دلخون شده سراپایم...
درد و درمان من تویی :"ایران"

امیررضا تژدان ۱۷ دیماه ۴۰۱

+ نوشته شده در  یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ساعت 13:19  توسط امیررضا تژدان  | 

هی داد، هی هاوارمه، توشم بوه دل خوه ما
له کس زله م نچی ولی، ترسم له سایل خوه ما
کس خم نکرد پشتم ولی خوه م بومسه توش خوه ما
جور سون سر له آسمان، رمیامسه مل خوه ما

تژدان مرداد  ۴۰۱

+ نوشته شده در  چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ساعت 2:16  توسط امیررضا تژدان  | 


به همان پاکی خاک
به همان سرخی آتش
به همان روشن آب
من ترا می خواهم
مثل یک گوهر ناب
تو نیازم هستی
مثل یک تشنه به آب
ماندنم بسته به توست
مثل وابستگی چشم به خواب
همه ی خواسته های من باش
باش در بودن من
روح و تنم را دریاب
بر من و عشق بتاب ...

               تژدان ۲۷/ ۴/ ۴۰۱

 

   

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۱ساعت 16:26  توسط امیررضا تژدان  | 

ازمن و حال نپرسید؛ نه حالم عالیست

من که دربین شما هستم و جایم خالیست!

حال من حاوی دردیست که بد حالم کرد

ازبدحادثه این بار بد احوالم کرد

زخم امروز من آن زخم قدیمی است که بود

برسرم سایه ی بازاست که چنگال گشود

زخم من بر تن من نیست به جسم وطن است

درد من درد من و تو؛ نه فقط درد من است

غصه ام قصه ی شهریست که سنگستان شد

و از این درد نهان حال دلم ویران شد

من پناهنده به صبرم و نه سرگشته ی باد

در پی وعده ی عشقم نه سکوت از بیداد

روبروی من و تو پیکری از تاریکی است

پی این دیو نگردید؛ همین نزدیکیست

در نبردش همه سو یکه و تنها شده ام

ناگزیر ازدل طوفانی دریا شده ام

چنگ در چنگ قوی پنجه ی این امواجم

و به دستان تو و همت تو محتاجم

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۱ساعت 16:20  توسط امیررضا تژدان  | 

به آغوش وطن برگرد، آذربایجان من!
ببین آغوش من باز است ای بهتر زجان من!
تویی تاج سرِ من، مهردیرین، آذری جانم
چگونه مهر تو از دل رود هرگز نمی دانم
چگونه می شود مهر عزیزت را فراموشی؟
به قولی، مهربان!، آخر چرا با ما نمی جوشی؟
منم، یارقدیمی،مادرتو، ریشه ات ایران
منم ، اندیشه ی تو، خاک پاکت، بیشه ات ایران
چگونه می شود از مهر مادر اجتناب آخر؟
چگونه می شود، تنها شدن بی دامن مادر؟
بیا جانم، جگر گوشه، غریب افتاده فرزندم!
بیا ای قلب مادر، خاطرات تازه، دلبندم!
برادرها و خواهرهای تو در انتظار تو
همه مشتاق دیدارت، سراپا بی قرارتو

       شاعر: امیررضا  تردان ۱۷/ ۷/ ۴۰۰

+ نوشته شده در  شنبه هفدهم مهر ۱۴۰۰ساعت 4:7  توسط امیررضا تژدان  | 

از عمق دریای عمان تا پشت اروند،
قبل از ارس تا قبل تاریخ سمرقند،
سرتا سرش سر به ثریا می رساند
با پرچم ایران بر افراز دماوند

              تژدان، بهمن۹۹

+ نوشته شده در  جمعه سوم بهمن ۱۳۹۹ساعت 16:58  توسط امیررضا تژدان  |